پیچیده اما ساده مثل بارون

ساخت وبلاگ
به نام خداپیگیری کارهای مسافرت شدم وهماهنگی هم با دوستی که متخصص این کار است- محسن بخشی از بدهی را داد و دو وامی را که بدهکار بودم والبته پیش از موعد تسویه کردم؛ خودم خوشحال شدم- برای تعمیر لنت های ماشین؛ عمران لطف کرد و آن ها را تهیه کرد وخودش هم لطف کرد وآن برد و تعویض کرد وکارواش برد تشکر کردم؛ در ماشین هم بوی سیگار بود که بشدت حساس بودم و گویا دوستان امین بوده اند همراه او که تذکر دادم این دومین بار است- محمد را امین آورد سری زد پس از حدود ۱۵ سال واندی او را دیدم وخوشحال شدم واز کارها وبرنامه هایش گفت؛ برایش آرزوی موفقیت دارم وفردا هم میرود بسیار از تربیت ورفتار بچه ها که زمان او کودک بودند تعریف کرد- حسین تماس وحکم کمیسیون تجدید نظر ماده ۱۰۰ را فرستاد؛ بسیار تعجب کردم از رفتارش؛ کمیسیون بدوی رفته بوده وبه من اطلاع نداده ومشورت هم نکرده تا تجدید نظرهم رفته؛ نمیدانم چه بگویم به او با این رفتار؟- سری به جماران زدم و حسن هم سری زدم به رستوران که بسیار بسیار طولانی ندیده بودم وفضای آن را هم دیدم که در کتاب خاطرات آقای امام جمارانی خوانده بودم ودر کنار آن نمازخانه و مزار آقای سید حسین جمارانی را دیدم که بسیار ارزشمند ساخته شده است وبعد مسجد جامع جماران را هم دیدم بسیار زیبا ساخته شده بود؛ محدوده خانه امام و حسینیه شماره ۲ را نشد ببینم وبه بعد موکول کردم- سری به منصوری زدم و برای خدمات موبایل وافتتاح بلو کارت و...مشورت کردیم و انجام داد- سوال حاذقی را از طریق سامانه انتشار وآزادی اطلاعات ثبت کردم وامیدوارم پاسخ مقتضی صحیح داده شود و مشکل او هم حل شود- سری به شعبه تامین اجتماعی زدم و برای بدهی ای که برای من محاسبه شده گفتند برای اینکه زودتر انجام داده ام بوده وبهتر است از اردیبه پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 27 تاريخ : شنبه 26 اسفند 1402 ساعت: 11:33

به نام خدافیروزه آمد سری زد وسرگرم بچه ها بود واز لطف ایشان هم نسبت به خانواده متشکرم- جابر باز تماس وپیگیر شخصی بود که من سر در نیاوردم بالاخره داستان چیست؟طبق معمول- امشب عیدی هایی که برای خانواده گذاشته بودم کنار تا شب عید بدهم زودتر دادم وخوشحال شدند واز خوشحالی شان خرسند شدم- سوالی پزشکی از سعید داشتم که گفت مشکل خاصی نیست وهمسرم هم درگیر آزمایشات ودرمان پزشکی که البته به من دقیق نگفته تا متخصص حاذق را بیابم- آرمان گفت محمد برگشته؛ ان شاالله سفر خوب وپربرکتی داشته باشد- شهره سوال از تبلیغ های مهاجرت داشت از وحید سوال کردم چندان تایید نکرد این ادعاها را- حسین تماس وپس از خراب کاری ها و سرخود عمل کردن ها در موضوع کمیسیون ماده ۱۰۰ در پی راهکارهای دیگری بود؛ گفتم هرطور فکر میکند صحیح است عمل کند- یگانه تماس واحوال پرسی و زودتر سال جدید را تبریک گفت وهمچنین مجددا برای تعویض فرش ها یادآوری کرد؛ گفتم فعلا پول ندارم تا بعد- یکی از دوستان وکیل هم تماس ومشورت برای مشکلی برای خودش داشت وبنا شد بعدا مدارک را بفرستد بدانم مشکل چیست؟- آمین آمده بود وسرگرم بچه ها وامید برایش یک دوچرخه کوچک سفارش داد وخرید تا بیاید- خسرو تماس گرفت وحالش مساعد نبود واحوال پرسی کرد- یکی از منسوبینم مشورتی حقوقی برای اعسار داشت تا جایی که فکر میکردم صحیح است راهنمایی کردم- جمشید هم سوالی اقتصادی داشت که تخصصی نداشتم وبه محسن ارجاع دادم- سینا هم موضوعی نسبت به یکی از دوستانش بود مشورت کرد واقعا نمیدانستم چه باید گفت؟- به حسن که پیگیر نتیجه کار دوستش بود گفتم بهتر است ابتدا خودش برود پلیس فتا بییند موضوع چیست؟- شهرام اطلاعات مرکزی گردشکری در حاشیه اهواز را فرستاد جالب بود. پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 29 تاريخ : شنبه 26 اسفند 1402 ساعت: 11:33

به نام خداحلول ماه مبارک رمضان را به همه مسلمانان و عزیزانم تبریک عرض میکنم وآرزوی بهره مندی از برکات و انوار الهی را برای همه دارم- پیگیری مسافرت شدم وبا سهام هم مشورت کردم- خسرو دنبال خیاطی بود و تماس و احوال پرسی کرد؛ قرار بود من هم به خیاطی برای پرو کت وشلوار بروم که نشد وبه فردا موکول کردم؛ آخر شب هم برای افزایش اعتبار خود تماس و مشورت کرد که بلد نبود انجام دهد- حسین نزد لطفی رفت برای مشورت کمیسیون ماده ۱۰۰ وبازهم بنا شد به دیگران مشورت کند من هم دیگر به خودش واگذار کردم- حسن تماس و حکم او بالاخره آمد و از حکم سنگین نجات یافت شکر خدا وبه شلاق و تبعید محکوم شده و گفتم خدا نجاتت داده و اعتراض نکن وبرای تخفیف در تبعید درخواست بده؛ اتهام های دیگر او هم هست که نزد بازپرس درحال رسیدگی است- راجا تماس وبرای برادرش که از سربازی متواری است مشورت کرد؛ گفتم باید به ثبت احوال مراجعه کند- زیبایی تماس ودر حال رفتن به بیمارستان بود برای ادامه درمان- برای عمران با حاذقی مشورت کردم ودر سامانه ثبت هم با مورد عجیبی مواجه شدم که ملکی بنام من هست و من خبر نداشتم و برای این امر هم مشورت کردم که به سازمان ثبت اطلاع دهم- تولد سالار را تبریک گفتم وبرایش خیرات وبرکات آرزو دارم- همسر آقای بختیاری رییس کمیته امداد فوت کرده متاثر شدم در دوره ریاست زندانها بسیار به زندانیان توجه داشت تا جایی که من دیدم و حاج حسین هم اطلاع داد که پرویز کاویانی هم فوت کرده مرد آرامی بود متاثر شدم؛ صبح هم مطلع شدم آقای خسروی که رییس ادوار مختلف اتحادیه های املاک بود فوت کرده- از مژده احوال مادرش را پرسیدم که گفت بیمارستان است واحتمالا پیوند قرنیه میخواهد- با محمد جعفر همسایه مان صحبت کردم واز کارها وعمل جراحی چشمش گفت؛ پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 25 تاريخ : شنبه 26 اسفند 1402 ساعت: 11:33

به نام خداشرفی احوال پرسی ومشورت داشت وبرای یکی از همکارانش هم اطلاع داد که موضوع در همان مراحل بازپرسی حل شده ومتعجب هم بود - امین پاسخ آزمایش را گرفته وبرای سعید هم فرستاد واو هم صحبت کرد وگفت مشکل خاصی ندارد خدا را شکر؛ بسیار نگران شده بودم- فرید تماس وبرای خرید یک خط ۱۱۱ تهران مشورت کرد؛ موضوعی ‌که مدتهاست دنبال آن است ولی هیچ وقت هم عملی نشده- حسین برای پدرش وبستری در مرکز سالمندان مشورت کرد وبا همسرش هم مشهد رفته بود وطبق معمول عجله کرده بود وهتل خوبی نگرفته بود که برایش سفارش دادم وفردا به آن هتل برود- آزما تماس واز حال نامساعد محسن گفت وشب هم عیادت او رفته بود وتلفنی با من صحبت کرد؛ محسن حال مساعدی نداشت ولی متوجه شد واحوال پرسی کردم وآرزوی شفای عاجل دارم؛ مژده همسایه مان هم از بستری شدن مادرش در بیمارستان برای عمل چشم گفت که آرزوی شفای عاجل دارم- یکی از دوستان هم تماس واز اینکه با تاخیر تماس می گیرد عذر خواهی کرد و تبریک گفتم وآرزوی موفقیت برایشان- با عمران برای سفارش کت وشلوار رفتیم و سفارش دادم و قرار شد بعدا اطلاع دهند برای پرو بروم؛ از دیدن حبیب و محمد آقا مجددا خوشحال شدم- برای قلم گوشی که دچار مشکل شده یک مرکز موبایلی رفتم حدود نیم ساعت با آن کلنجار رفت ودرست نشد ونزد بدری رفتیم و خوشبختانه نزد یک فروشگاه رفتیم و فوری تعمیر کرد و بسیار خوشحال شدم وبا زور پول حق الزحمه گرفت- خسرو هم در مسیر آمد ویک فروشگاه قدیمی بوتیک دیدیم که عمران میشناخت آقای قاسمی واز او لباس پیراهن عالی خریدم با تخفیف ویژه؛ مرد خوب و مسلطی بر کار خود او را یافتم- کافه نادری رفتیم خوب بود ؛ دومین بار است میروم- سری هم به پلاسکو زدیم خوب ساخته شده پس از آن آتش سوزی دلخراش؛ جالب بود- دختر فیرو پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 19 تاريخ : سه شنبه 22 اسفند 1402 ساعت: 14:22

به نام خدامیخواستم امروز اگر میشود بازار برویم که دیر بیدار شدم و چون پنجشنبه هم بود بازار رفتن به تعطیلی می کشید و بعد از ظهر هم دیدم بقیه خوابیده اند باز دوباره خوابم برد!- تلفنی احوال پرس شهرام شدم و بنظرم آمد حال مساعدی نداشت؛ آمین ومادر وخاله اش دیدنش رفتند که شب هم نزدشان بمانند کمی روحیه اش عوض شود؛ خودم حال دیدن او را نداشتم وآرزوی شفای عاجل برایش دارم-جمال تماس و برای مشورت با وکیل برای موضوع دوستشان گفت وبا ساکی تماس گرفته و راهنمایی کرده بود- محسن آزما امروز عمل کرده و تلفنی از غلامحسین ودخترش احوال پرس او شدم ونگران او هستم؛ به همسایه های دیگر هم اطلاع دادم - سری به استاد مهدی زدم وبرف پاک کن های ماشین یکی از منسوبینم را که خراب شده بود تعویض وتنظیمات طایرها هم انجام شد؛ در هنگام رانندگی با آن حس کردم عملا ماشین تعادل نداشت- حسین هتل جدید رفت وبسیار راضی بود وبرایم فیلم هم فرستاد وچند بار حرم هم رفته بود وخوشحال بود؛ زیارت قبولی گفتم- محمودی تماس واحوال پرسی کرد واطلاع داد که جسد آن کودک را که برای بدهی وهزینه بیمارستان نگه داشته بودند با کمک خیرین داده اند؛ عکسش را دیدم بسیار منقلب شدم- دو جلد کتاب خاطرات سال ۸۰ آقای هاشمی را که سفارش داده بودم آوردند تحویل دادند از سرعت آن متعجب وتشکر کردم- حاذقی تلفنی برای کارهای جعفری گفت وخود عمران هم توضیح داد وامیدوارم که مشکلات حل شود- بیمه بدنه ماشین هم انجام شد برای سال آتی- معصومه دختر قندی همسایه مان برای مشکل مدرک تحصیلی همسرش مشورت کرد وبنا شد مدارک را بفرستد ببینم مشکل چیست؟- همسر رضوی گفت از اپراتور تماس وگفته اند تلفن های همسرش از طریق دادستانی کل کشور قطع شده و مربوط به اینستاگرام است ومن نمیدانم دقیقا چه کرده ا پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 18 تاريخ : سه شنبه 22 اسفند 1402 ساعت: 14:22

به نام خداامروز هم بیشتر خوابیدم؛ بیداری های مکرر بی حالی وخواب های طولانی می آورد تا میزان شوم؛ بچه ها هم هریک جایی بودند وحال مطالعه هم نداشتم-قرار بود سری به همسر بیمار مرحوم حسن انصاری هم بزنم که دیر بیدار شدم وهمسرم رفت عیادت- قرار بود محمد هم هماهنگ کند سری بزند که حتما سرش شلوغ بوده و نتوانسته بیاید؛ فشرده بودن کارش را درک میکنم ومزاحمش نشدم-غروب پیامک هایی برای بانوانی که میشناختم برای روز جهانی زن فرستادم وتبریک گفتم؛ غالباَ خوشحال شدند واز خوشحالی شان خرسندم- احوال پرس خواهرانم شدم تلفنی و مادر وپدرم هم؛ آرزوی سلامتی دارم- آمین هم سرگرم دایی وخانواده بوده وپارک هم رفته و بازی کرده و آمده بود مست خواب بود- یکی از دوستان تلفنی برای مشکل کسانی صحبت کرد که به او مراجعه وتوان شکایت هم دارند اما میترسند ونمیدانم چه باید کرد؟- حسن تلفنی در مورد دادگاه پرسید که رای داده یانه؟ برایش چک کردم رای نداده بود وبرای ادغام محکومیت ها سوال کرد که گفتم صبرکند تا نتیجه این دادگاه مشخص شود- امید همسایه مان برای تصویب قانون برای تبدیل وضعیت ها سوال کرد که اطلاعی نداشتم- امینی پس از مدتها تماس و احوال پرسی کرد واز شلوغی آنجا گفت واینکه با هیچ کدام از در خواست های او موافقت نشده- مجله اندیشه پویا ۸۹ را خریدم که اجمالی مطالعه کردم تا بعد بتوانم بخوانم؛ جالب بود- سوابق بیمه را در سامانه چک کردم که مبلغ زیادی بدهی از من نشان میداد وتعجب کردم چرا؟ در سامانه هم مشخص نبود وبنا شد مراجعه ای به بیمه کنم ببینم موضوع چیست؟- یکی از دوستان عکس شخصی را فرستاد در تلویزیون که که خیلی شبیه من بود البته از دور؛ جالب بود- وامی که یکی از دوستان گرفته بود و چند ماه دیگر فرصت آن بود اقساط باقیمانده را دادم وت پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 19 تاريخ : سه شنبه 22 اسفند 1402 ساعت: 14:22

به نام خدااحوال پرس ملکی شدم وگفت با برادرش به مسافرت رفته وانگشتش درد میکرد که ضرب دیده بود برایش شفای عاجل آرزو دارم والبته برای شخصی هم مشورت داشت که مشکل با استاندارد دارد وخودش هم نمیدانست مشکل چیست؟- حسین گوشی گرفته بود کوچک و جالب بود وعکس فرستاد وخط دوم خودش را فعال کرده بود- اسدالله عکس سنگ مزار کبری را فرستاد و تلفنی از مراسم چهلم وبرنامه های آن گفت؛ عذرخواهی کردم که نمیتوانم بروم- حاذقی تلفنی ادامه موضوعات دیشب را گفت وبنا شد خودش دنبال کند- تلفنی با یکی از دوستان پس از مدتها صحبت کردم واز خاطرات خود گفت ودل مشغولی های این روزهایش- عمران آمد سر زد ومقداری وسایل اضافه را برای شخصی برد- حسن هم کنفرانسی با صبری صحبت کرد و همچنان امیدوار است که مشکل حل شود با رضایت شاکی ولی نمیدانم چه خواهد شد؟- امین از طرح بیمه گوشی و سرقت آن گفت که برای خودم و آرمان انجام دادم اما برای بقیه نشد و علت را هم متوجه نشدم- روز ملی مهندس را به مهندسانی که میشناختم تبریک گفتم وآرزوی برکات وخیرات و موفقیت برایشات دارم وبسیاری از دوستان وفعالان این عرصه خوشحال شدند- یکی از دوستان هم از اوضاع شهرشان گفت وهمچنان پیگیر اوضاع خودش- زهرا دختر حسین عکس های نهار که خدمتشان بودیم را خواست برایش فرستادم-عشرت سوالی در مورد قیمت درهم خواست از اشفعی سوال کردم وگفتم- شب حسین که بهتر شده شکر خدا انگشتر را که سفارش داده ولطف کرده گرفته بود برایم آورد؛ بسیار زیبا وتشکر کردم از لطف او- آمین با مادر وخاله خانه خاله مهری رفته بود وبرایش جشن مختصر تولد گرفته بودند خوشحال بود واز خاله ودخترش تشکرکردم- به اشرفی وهمسرش برای سال پدرشان که شهرام گفته بود تسلیت وعذر خواهی کردم نتوانستم بروم- شکوه از معاف شدن برادرش گ پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 11 تاريخ : يکشنبه 13 اسفند 1402 ساعت: 12:50

به نام خداسری به طوسی زدم و احوال پرسی کردم؛ در مغازه ای کار میکند و راضی بود از اوضاع؛ امیدوارم همه مشکلات مرتبط هم حل شود در مسیر برگشت هم رستورانی را که کلی از آن تبلیغ میشد؛ دیدم ورفتیم اما آن گونه که تبلیغ میشد بنظر نیامد- یکی از دوستان هم برای انتخابات بماند یا خیر؟ مشورت کرد ولی بهرحال این نوع شیوه حضور در انتخابات بدون تبلیغ صحیح نیست ونمیدانم چه میخواهند بکنند؟- با طاها دوست جوانم برای تبلیغات انتخاباتی مشورت کردم او هم بسیار دیر اقدام کرده وامیدوارم موفق بشود- یکی دیگر از دوستان هم دیدم نامش در یکی از این لیست ها بود وتعجب کردم وخودش هم دنبال رایزنی برای حضور در لیست های نهایی بود- خواهرم وخانواده اش با دکتر سعید وهمسرش آبادان بودند ورستوران پاکستانی رفته بودند وباران شدیدی هم می بارید اما دیر هم رفته بودند و کمی شوهرش عصبی شده بود- کاشانی احوال پرسی کرد و بنا شد اگر وقت شد هماهنگ کنیم زیارتش کنیم- دکتر حسین هم تماس واحوال پرسی کرد و مشغول کارش هست وآرزوی موفقیت برایش دارم- به پیام های ایام شعبانیه ونیمه شعبان پاسخ دادم وتشکر فراوان و آرزوی سلامت وبرکات متقابل کردم- سری به بیمه زدم در محل برای بیمه ماشین که متوجه شدم مژده همسایه مان انجام داده اما متاسفانه هم قسطی صادر میکند وهم دیر می فرستد وبعدا پیام داد وگفت مادرش میخواهد سری بزند که بنا شد وقتی هستم بیایند- پاسخ موقت مناطق نفت خیز هم برای سوال اشرفی برای امریه سربازی آمد به او گفتم اما هنوز دنبال نکرده!! گفتم نه به آن پیگیری سفت وسخت ونه این اهمال!- سری به ابوذر هم زدم برای سلمانی- سینا از عدم پاسخ احتمالی ریاست جمهوری برای کپی نامه گفت- ساجدی برگی از یک کتاب فرستاد که نام او هم میان خاطرات بود؛ جالب بود- یکی از پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 9 تاريخ : يکشنبه 13 اسفند 1402 ساعت: 12:50

به نام خدادم ظهر بیرون رفتم چند جا خواستم بروم با اینکه برف سنگین هم نبود اما با قفل شدن شمال شهر به هیچ کدام مقصدهایی که میخواستم نرسیدم و با احتیاط فراوان رانندگی کرده وبرگشتم وشب برای خرید ها به فروشگاه بزرگ که سالهاست میروم رفتم برای خرید ومقداری خرید کردیم- از حسن دوست جوانم که در رستوران کار میکند سوال کردم با وجود تبلیغات در شهر برای افتتاح شعبه جدید آیا این شعبه است یا همان قدیمی؟ گفت در همان شعبه اول است وچندین بار گفته بروم سری بزنم که نشده فعلا- لباسشویی و دیگر وسایل سوسی را فرستادم ودستش رسید و تشکر کرد- پیامک به وکلایی که میشناختم فرستادم و روز وکیل را تبریک گفتم با اینکه متاسفانه بین کانون ها و مرکز وکلا برای این روز اختلاف است اما بهرحال به همه وکلایی که میشناختم صرف نظر از اینکه مجوز آنها صادره از کدام مرجع است؟ تبریک وخدا قوت گفتم- راجا دوست رستوران دار من برای مشکلی که برای یکی از دوستانش پیش آمده بود مشورت کرد؛ گفتم در صورتی که چنین است بهتر است شکایت کند- پسر علی نقی از مذاکراتش با حاذقی گفت بنظرم آمد خودشان هم نمیدانند چه میخواهند؟- احمد زاده احوال پرسی وپاسخ سوالی را که منوچهر خواسته بود داد واز تاخیر هم عذرخواهی کرد- شوهر خواهرم از رفتن با سعید سر مزار اهل قبور و مسعود گفت- عمو غلام تلفنی تبریک نیمه شعبان را گفت که وظیفه من بود زنگ بزنم وتشکر کردم وامروز هم البته ساعتی به پاسخ به پیام های اینگونه وتشکر گذشت- یکی از دوستان هم تماس وبرای دوستش مشورت کرد ونحوه شکایت کردن و تظلم خواهی و تبریک عید هم- یکی از دوستان دیگر هم احوال پرسی کرد تشکر کردم از لطف او. پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 9 تاريخ : يکشنبه 13 اسفند 1402 ساعت: 12:50